سربازی
هدف ۴۰۰ متر ما نیویورک بود . در آنجا ، آنجا ، در شمال آن باتلاقها و درهها که هیچ وقت ادعا نمیکردیم ، ما انتظار داشتیم همه چیز را در آنجا کشف کنیم که we'd از آن جا را ترک کرده بود. دوستان با بینیهایشان که در کتابها به خاک سپرده شده بودند ، در گوشه سیگاریها جمع شدهبودند و به هر یک از بدنهای other's چسبیده به الکل چسبیده بودند . همه مسافران این استدلال غلط از امید را آموختهاند . با امید بالا ، ما در آپارتمانی در بروکلین قرار گرفتیم که در آن ، هر بار که ما از conditioner تهویه هوا را با استفاده از مایکرویو در حال اجرا میکردیم ، در یک آپارتمان در بروکلین قرار گرفتیم . ما یک هماتاقی داشتیم که اجاره را با هم تقسیم میکردیم . ما لباسهای نو و تاریخی برای ساختن داشتیم . ما این کار را انجام میدادیم . من به مدرسه برگشتم ؛ یک قرارداد از پیش تنظیمشده که ، این بار ، شغل من مقدم خواهد بود .
شش ماه گذشت تا جنگ ما را پیدا کرد . این اولین بار به شکل درخواست رد شده برای مزایای بیکاری رسید . شب فرا میرسید ، با وحشتهای روشن ، و troublingly در طول روزها ، که براثر تبادلات عصبی و یا سکوت مشخص شدهبودند . این تعریف در رتبهبندی معلولیت از the به دست آمدهاست . و آنگاه ، هنگامی که جنگ در استخوانهایش فرو رفت و هزار بار از نو ساخته شد ، سلولهایی که ورای درک مطلب تکثیر شدند ، به شکل یک تشخیص ظاهر شدند .
۴. فرمانده به خاطر فضایل خرد ، صداقت ، حسننیت ، شجاعت و سختگیری است .
تشریفات اداری میگوید که lymphocytes ۹۹ درصد سرطانی هستند . هنگامی که آنها برای انتقال ما از اورژانس به ICU آماده میشوند ، پرستار به سراغ یک چهارم میرود . به نظر میرسد مکث میکند و شرایط ما را بررسی میکند . نمیدانم او چه چیزی میبیند ، چه چیزی او را تحریک میکند و یا اینکه ما چگونه به خاطراتش متعهد هستیم . اما با لحنی ملایم میگوید : شما کار درست را انجام دادید ، به بیمارستان مراجعه کردید . ما فکر میکردیم که او انفلانزا گرفته بود ، اما هیچ بیمه درمانی نداشت ، بنابراین به او اطمینان دادم که میتوانیم به راحتی در the برای معاینه برویم . من نمیدانم چطور به پرستار بگویم که گزینههایی که در این مکان وجود دارد وجود دارد .
پذیرفته شدن به معنای رها کردن آزادی ، حتی پیاده رفتن بدون همراه با آسانسور و رسیدن به اتاق مراقبتهای ویژه به تنهایی ، درهای شیشهای کشویی در داخل راهرو برای کسب اطمینان از مشاهده است. بنابراین ما با وظیفه برای حمل و نقل منتظر میمانیم و از طریق ویلچر استفاده میکنیم . تکنیک بلند کردن صحیح اعمال میشود . یک لباس نو صادر شد. نمونهها که گرفته بودند ، کیسه چهارم به قلاب وصل شده بود. ناظران ، بوق زدن gentle را شروع میکنند ، یک صدای واحد که در طول سال بعد به یک cacophony تبدیل خواهد شد . یک برنامه شیمیدرمانی پیشنهاد شده برای the زیر یک پیغام خوشآمد گفته میشود : امروز دوم فوریه ۲۰۱۴ است . پرستار شما ، Yvette است .
وقتی محیط جدید مان را بررسی میکنیم ، به یکدیگر نگاه میکنیم ، او از روی تخت ، من را از روی مبل پلاستیکی پوشیده از پلاستیک . اگر به عقب تکیه کنم ، a پدیدار میشود و کوچکترین آسودگی را برای یک شب بیخوابی بیان میکند . قصد ندارم بمانم . یک جایی در گذشته ، پنج یا پنج ساعت قبل ، و رفتن به معنای چیز دیگری بود . چیزی که شهامت انجام آن را نداشتم . اما در اینجا ، در میانه جنگ ، میدانم چه باید کرد . خداحافظی میکنم ، وسایلم را جمع میکنم و خداحافظی میکنم . هنوز میتوانم صورتش را ببینم ، چهره درهم شکسته ، درماندگی او که سالها قبل به فضاهای زیر کشت رفته رفته بود . من خودم را به خاطر رفتن نمیبخشم . فکر میکنم در تمام زمانهایی که به حال خود رها شده و ماندهام که آیا هرگز خودش را به خاطر آنها بخشیده بود یا نه.
۵. طبق روش و نظم ، نظم و انضباط ارتش را در بخشهای مناسب خود ، the درجه در میان افسران ، حفظ جادهها که ممکن است به ارتش برسد و کنترل مخارج نظامی را درک کنند .
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید