پاتریشیا
او به سختی کمترین نیاز به ارتفاع را برآورده کرد
پسر عموی بزرگ من , جس رایدر , سوار بر پرواز ایری , در نیروی دریایی ایالاتمتحده پس از غرق شدن توسط یک کشتی u - قایق آلمانی در ماه می ۲۰۰۸ غرق شد . اگرچه او چند ساله بود , با حداقل نیاز به ارتفاع آشنا بود . پاهایش آنقدر کوچک بود که نیروی دریایی کفش کافی برای آن نداشت . یک دلار به او داده شد و به او گفت که کفشهایش را بخرد . , elsevier science publishers, amsterdam .
جوزف آل . باب
جنگ جهانی اول پدر بزرگم , جوزف آل . کنار هم نشستند . جوزف از دانشگاه ایندیانا فارغالتحصیل شد و مصمم به پیوستن به ارتش شد . هفت بار تلاش کرد , چون وزنش کم بود . در سن ۱۸ سالگی, الیزابت مک گری با سرگرم کردن سربازان در فورت توماس تحت نام بتی فورد به جنگ پیوست . بعد از جنگ , جو یاد گرفت که شرکتش در جایی که کار میکند نزدیک باشد . دایی من گفت که جوزف سوار قطار شد و الیزابت را یافت و گفت : " ما ازدواج میکنیم . او تمام شب گریه کرد . سرانجام , آنها به نیو مکزیکو نقلمکان کردند و چهار کودک را بزرگ کردند . - جانیس
یک مهاجر ایتالیایی که انگلیسی بلد نبود ,
پدر بزرگم , مارکو پولو , یک مهاجر ایتالیایی بود که به انگلیسی تکلم نمیکرد . هنگامی که جان پرشینگ در حال بازرسی واحد خود در فرانسه بود , دست خود را روی شانه پدربزرگ گذاشت و چیزی گفت . پدربزرگ چند اینچی من به خاطر این شناخت خاص از خدمت او بسیار خشنود بود , فقط برای اینکه بعدا ً یاد بگیرد که ژنرال واقعا ً گفت : " یک نفر این سرباز را به یک لباس مبدل میکند . " او بعدا ً یک قلب بنفش پیدا کرد و مورد گاز اشکآور قرار گرفت . دونا بره , نیویورک
پدربزرگ ما در میان نسل اول آمریکاییهای آفریقایی بود
جوزف اندرو پیترز با مادرش , لارا .
جوزف اندرو پیترز با مادرش , لارا .
پدربزرگ ما , ژوزف اندرو پیترز , از نخستین گروهی بود که در طول جنگ جهانی اول به ارتش ملی فرستاده شد . وی در ماه می سخنرانی خود را در موسسه دانشگاهی ویرجینیای غربی ایراد کرد و در آن از دلاوری مردان سیاهپوست در میدان نبرد تمجید کرد : " در این ساعت ترس , هنگامی که ملتها نابود میشوند و کشور ما در لبه این گرداب نابودی قرار دارد و به حمایت وفادار از همه مردم خود نیاز دارد, خوب است که این چیزهایی را که برای کار مردم شمارش میشوند , به یاد آوریم . این سیاه هرگز قبلا ً آماده نشده و هنوز خود را بیوفا یا بزدل نشان نداده است . او هرگز به خیانت محکوم نشده است و هنوز یک دست سیاه باید علیه پرچم کشور او برافراشته شود . داستان گذشته وضعیت سیاهان در حال حاضر و آینده را تضمین میکند . جایی که ایستادهاست , میایستد و میایستد . با بدجنسی نسبت به هیچ یک از آنها, به خاطر نژاد خود , برای کشورش , به خاطر خدا . بعد از جنگ , ژوزف با مری اسمیت ازدواج کرد و آنها به پنج فرزند خود رفتند . خانواده پیترز , دیتون , اوهایو
مادر بزرگم یک پرستار ایرلندی - آمریکایی در شهر نیویورک بود که از مردانی که از اروپا بازگشته بودند مراقبت میکرد . یکی از بیمارانش یک مرد ایتالیایی - آمریکایی بود که شدیدا ً از گاز اشکآور رنج میبرد . عاشق مادربزرگم شد . او پیشنهاد ازدواج را رد کرد و او را به خانه فرستادند . بیش از یک سال بعد , خواهر مرد " مرد " مادر بزرگم را نوشت و گفت که مردهاست . مادربزرگم وقتی که نوجوان بودم این داستان را برایم تعریف کرد . آنت " کرامر ", سی .
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید