تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

در دهه ۱۹۷۰ , مادر بزرگم به چین سفر کرد . حقیقت : اسکندر در طول حمله به خط آتش فشانی منجمد شد . او دیوانه بود . مادر بزرگم بدون اینکه بداند برادرش در جنگ کشته شده‌است , مرد . , elsevier science , amsterdam .

یک گلوله آلمانی تمام جوخه خود را کشت

پدربزرگ من , پیتر کورت , مانند بسیاری از مردان جوان یک حفره بی‌انتها در غذا بود . وقتی شام آمد , مردها بحث می‌کردند که چه کسی باید جیره بیاورد . اما پیتر هرگز استدلال نمی‌کرد چون می‌دانست که همیشه می‌تواند آشپزخانه را برای خودش جذاب کند . یک شب هنگام شام , پیتر داوطلب شد . بعد از اینکه موفق به صحبت کردن با کمی غذای اضافی در آشپزخانه شد , با سوپ برای بقیه برگشت , فقط برای اینکه متوجه شود که یک پوسته آلمانی تمام اعضای تیم او را کشته‌است . بهترین کار را کرد و نشست و آخرین جرعه سوپ را خورد . - آلکس دادگاه , نیویورک

ثابت شد که ضعف پدربزرگ من

فردریک جفریز در اردوگاه " بوردن " در " اونتاریو "

فردریک جفریز در اردوگاه " بوردن " در " اونتاریو "

پدربزرگم , فردریک جفریز , برای خدمت با سپاه پرواز سلطنتی , آموزش در اردوگاه بوردن در کانادا امضا کرد . آنچه که او به عنوان " سانحه اول " اش , اونتاریو گفت . یکی از روزنامه‌های محلی این داستان را نوشت و شرح آن را نوشت که " پرواز با شکوه " را در دهکده " پیش از آنکه " بر روی یک نرده سیمی در مزرعه دویل آشیانه کنند " فرود آورد . همانطور که پدربزرگ من سعی کرد دوباره پیاده شود , پروانه به طول دیگری از حصار برخورد کرد و ماشین از کار افتاد و روی سرش ایستاد . پروانه‌ها ثابت کردند که ضعف او است . هواپیمای او به سمت پایین پرتاب شد - سقوط دوم که او جان سالم به در برد . j . اندرسون , مینیاپولیس

باید تعجب کنم که چه بلایی سرش آمده بود ?

خبرنامه مجله نیویورک‌تایمز

بهترین مجله نیویورک‌تایمز , هر هفته , شامل داستان‌های منحصر به فرد , عکاسی , ستون‌ها و غیره است .

جک و استوارت نیکلسون در جنگ جهانی اول با نیروهای کانادایی حضور داشتند . هنگ آن‌ها با حمله گاز خردل آلمان برخورد کرد . جک از اثرات گاز مرد. استوارت خیلی صدمه‌دیده بود که او را به خانه‌اش به خلیج مکزیک فرستاده بودند . مردی مهربان و مهربان بود . اما باید تعجب کنم که اگر این گاز را گاز نگرفته بود و یا اینکه ممکن بود جک اگر زنده بود چه می‌شد . استو نیکلسون , کلمبوس , اوهایو

فرار کرد و به نیروی دریایی پیوست .

در واقع , پدرم برای پیوستن به ارتش ایالات‌متحده فرار کرد . مادربزرگم به رئیس‌جمهور نوشت که پسرش را پس بگیرد چون خیلی جوان بود . ارتش او را به خانه فرستاد . سپس فرار کرد و به نیروی دریایی پیوست , اما جنگ بزودی پایان یافت و دوباره به خانه بازگشت . ریچارد راس , پارک کوهستانی , بیمار .

پدربزرگ مادر را فقط پیرمردی بی‌دندان با عصا می‌شناختم.

او فقط به عنوان پیرمردی بی‌دندان که عصا داشت می‌شناختم . اما اخیرا ً متوجه شدم که او عضوی از نیروهای نخبه کوهستان ارتش ایتالیا بوده‌است . لشکر طیبه در حالی که توپخانه خود را به کوه‌های آلپ ایتالیا حمل می‌کردند متحمل تلفات سنگینی شده بود, تونل‌ها و پاسگاه‌های خود را حفر می‌کردند تا نیروهای اتریش - مجارستان را از حمله به ایتالیا حفظ کنند . آب و هوا شمار زیادی از تلفات را اعلام کرد . وقتی از جنگ برگشت , فهمید که همسرش مرد و سه کودک را پشت سر گذاشته‌است . پیترو ازدواج کرد و سرانجام کل خانواده را به آمریکا برد . - ادوارد مک گری , زیر آبشار , vt .

آن‌ها می‌توانند این کار را برای من انجام دهند

منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...