تبلیغات

حمله گاز سرین

حمله گاز سرین

من یک حمله گاز Sarin را آغاز کردم

با قاسم عید

۷ آوریل ۲۰۱۷

۲۰۱۳.Cred itCreditBassam Khabieh / رویترز گفت که اجساد افرادی که شورشیان سوریه گفته‌اند در حمله سلاح‌های شیمیایی به نیروهای دولتی در ۲۱ ماه اوت کشته شده‌اند .

در ۲۱ اوت ۲۰۱۳ ، در حدود ساعت ۴ : ۴۵ صبح از خواب بیدار شدم و برای نفس کشیدن تقلا کردم . چشمانم می‌سوخت ، سرم زق‌زق می‌کرد و گلویم مسدود شده بود . خفه شدم .

سعی کردم تنفس کنم اما تنها چیزی که شنیدم صدای rasping وحشتناکی بود که گلویم بسته شد. دردی غیرقابل‌تحمل در سرم جمع شد . جهان به تدریج محو شد . سینه‌ام را می‌کوبید اما نمی‌توانستم نفس بکشم . قلبم داشت منفجر می‌شد .

ناگهان نای من باز شد . نسیمی می‌وزید و شش‌هایم را شکافت . به نظر می‌رسید که سوزن به چشمانم ضربه می‌زند . درد شدیدی به دلم چنگ زد . دو برابر شدم و به roommates فریاد زدم : " بیدار شو ! این یک حمله شیمیایی است ! "

بیش از دو سال پیش ، در ۱۸ مارس ۲۰۱۱ ، زادگاه من ، Moadhamiyeh ، حومه دمشق حدود ۸۰، ۰۰۰ نفر ، اولین تظاهرات خود را علیه دولت رئیس‌جمهور بشار الاسد برگزار کرده بود .

در عرض چند ساعت ، نیروهای رژیم حمله کردند، تیراندازی کردند و معترضان را دستگیر کردند . من به تازگی از کالج در شهر همز برگشتم و در آنجا ترجمه عربی به زبان انگلیسی را مطالعه کردم .

حدود یک سال بعد ، در ژوئن ۲۰۱۲ ، نیروهای آقای اسد شروع به محاصره Moadhamiyeh کردند ، به این امید که ساکنان شورش را از بین ببرند ؛ غذا و تدارکات پزشکی مسدود شدند . بمباران و بمباران که از زمستان آغاز شده بود ، بیرحمانه بود . شهر خالی شد . خانه کودکی من ، نزدیک به خط مقدم ، بارها بمب‌گذاری شد . مادرم و siblings فرار کردند . حدود ۱۰۰۰۰ نفر در دام افتاده‌اند .

شورایی برای اداره شهر محاصره‌شده تشکیل شد . من به عنوان مترجم کار می‌کردم و به برقراری ارتباط با سازمان‌های امدادی و دولت‌های خارجی کمک می‌کردم . در تابستان ۲۰۱۳ ، من کودکان و نوزادان را دیده بودم که از گرسنگی می‌میرند . چندین نفر از دوستان که سعی داشتند از شهر فرار کنند دستگیر ، شکنجه و کشته شدند . بدن‌های مثله‌شده آن‌ها را دفن کردیم .

من به یک آپارتمان متروکه در مرکز شهر با سه دوست نقل‌مکان کردم : ابو عبدو ، شریک نویسندگی دبیرستان من ؛ احمد ، یکی از دوستان دبیرستان ؛ و Alm دار ، فرمانده زمینی ارتش آزاد سوریه . این محاصره ، ما را به خوردن علف‌های هرز و برگ‌ها و رفتن به زباله‌دان انداخت .

از آنجا که مالیات بر مالیات‌ها افزوده می‌شد ، درآمد آن‌ها یک پرایس را پرداخت می‌کرد .

قاسم عید ، خارج از سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۴ . آقای عید ، از سوریه ، قربانی حمله گاز دولت شده و به یکی از مخالفان صریح اسد regime.Cred ، ویکتور استون در نیویورک‌تایمز ، تبدیل شده‌است .

در شب بیستم ماه اوت ، ما حدود چهار ساعت به دنبال غذا بودیم . حتی سطل زباله هم چیزی نگفت . سرانجام یک علف وحشی پیدا کردیم . ما آن را boiled ، آن را به عنوان سوپ خوری مصرف کردیم و به خواب رفتیم . صبح روز بعد ، ما در حال مبارزه با یک حمله شیمیایی شیمیایی بودیم .

احمد و عبدو از رختخواب بیرون دویدند و برای نفس کشیدن تقلا می‌کردند و با خشم سرفه می‌کردند. با تلاش برای تسکین سوزش گلویم را شل کردم . نفس نفس زنان به اطراف اتاق تلوتلو خورد و نفس نفس زنان گفت : صدای محکم در اتاق ما شنیده شد : " لطفا ً، لطفا ً، اونا دارن می‌میرن ! همسایه ما ام خالد گفت . او در حال حمل کودکان ، ۴ و ۶ ساله بود ، یکی زیر هر بازو . هر دو ناخودآگاه بودند . صورت‌های آن‌ها آبی و زرد بود و کف دهانش کف می‌زد .

Alm دار از پله‌ها پایین دوید تا Range را به دست آورد . احمد و ابو قیر به دنبال آن‌ها بچه‌ها را حمل کردند . من از درون ساختمان به سرعت گذشتم - پنجره‌های شکسته ، دیواره‌ای فرو ریخته و انبوهی از آوار - به دنبال زخمی‌ها می‌گشتم . وقتی به خیابان رسیدم ، خشکم زد ؛ ده‌ها مرد ، زن و کودک روی زمین به خود پیچیدند . دیگران جیغ می‌کشیدند ، التماس می‌کردند ، دعا می‌کردند ، دعا می‌کردند ، التماس می‌کردند که عزیزانشان دوباره نفس بکشند .

من هم جیغ کشیدم . و بعد متوجه بچه‌ای شدم که روی خاک افتاده بود. چیزی که من دیدم ، هرگونه وحشتی را که تا کنون دیده بودم تحت الشعاع قرار داده بود : اجساد سوخته و فاسد بعد از قتل‌عام‌ها ، اجساد زنان و کودکانی که در اثر شلیک گلوله کشته شدند .


منبه سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...