تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

من آماده هستم در مورد چیزهایی که در عراق داشتم صحبت کنم . آیا مردم برای گوش دادن آماده هستند ؟

نویسنده در عراق در حدود سال ۲۰۰۵ .

تصویر

نویسنده در عراق در حدود سال ۲۰۰۵ .

توسط راسل Worth پارکر

۱۷ ژانویه ۲۰۱۹

۲۶

در عراق من دستگاهی به نام a داشتم که نمونه unwieldy از تکنولوژی نظامی سال ۲۰۰۴ بود که شبیه صلیبی بود بین واکی‌تاکی فانتزی و مدل اولیه PalmPilot . مثل من و تمام چیزهایی که در زندگی ام وجود داشت، قهوه‌ای روشن و زرهی برای محافظت در برابر رفتار خشن بود . The به اپراتور اجازه داد تا عبارات انگلیسی را از صفحه کوچک ، سبز روشن انتخاب کند ، سپس دکمه‌ای را فشار دهد و آن را به زبان عربی به شنونده ارسال کند . این امر به اندازه کافی برای ارتش در غرب عراق کافی بود ، با عجله نیت خیری به ما صادر کرد ، اما هیچ آموزشی برای چگونگی استفاده از آن نداشتیم . فقط به این دلیل که آن را داشتم برگشتم و حتی یک‌بار هم از آن استفاده کردم .

وظیفه ما ثبت مردانی بود که در swath در استان انبار مشغول کار بودند - یا اگر نمی‌توانستیم آن‌ها را دستگیر کنیم، آن‌ها را بکشیم . بعد از یک روز طولانی دیگر، تصمیم گرفتم از پوشش شب برای حرکت به جای دیگری در روز بعد استفاده کنم . هنگامی که خورشید در موقعیت جدید ما طلوع کرد ، یک خانه واحد به طول ۱۳۰۰ فوت در جنوب محل ما آشکار شد . در میان تپه‌های کم‌ارتفاع و غلتان و بیابانی ، ما به گونه‌ای آن را در نمای خالدار و خالدار از عینک آفتابی شبانه مان از دست داده بودیم . این خانه کوچک و ساده بود ؛ چهار دیوار تیره رنگی با پنجره‌های کوچک ، یک سقف صاف و یک دری که یک مرد یونیفرم پلیس عراق از آن بیرون آمده بود، شکسته شده‌بود . او به طرف ما آمد .

[ یک گزارش هفتگی از پوشش اخبار جنگ که به inbox شما تحویل داده می‌شود را تهیه کنید. بیا این را امضا کن.

به عنوان فرمانده جوخه ، وظیفه من این بود که با هر پلیس عراقی برخورد کنیم . تفنگداران در دو طرف بدنم لم داده‌اند، اما آماده برای خشونتی هستند که به طور بالقوه می‌تواند با هر گونه برخورد در انبار باشد . به یکدیگر خیره شدیم ؛ من دست او را تکان دادم و با یک سلام و احوال عربی مرا خسته کرد . به او لبخند زدم و او متقابلا ً لبخند زد ، هر یک از ما سعی می‌کردیم یک فقدان بدخواهی را برقرار کنیم . بعد به یاد the افتادم . به طرف Humvee دویدم و قبل از اینکه پیروزمندانه به پلیس مراجعه کنم ، کوله‌پشتی ام را پیدا کردم و سعی کردم آن را روشن کنم . در داخل منو جستجو کردم ، فقط سلام و احوال پرسی را پیدا کردم ، قبل از اینکه ناامیدانه تصمیم بگیرم که آیا این مرد به مراقبت‌های پزشکی نیاز دارد یا نه. یک صدای کامپیوتری این سوال را به زبان عربی ایراد کرد . پلیس لبخند نصفه‌نیمه‌ای به من زد . شاید او نمی‌توانست درک کند که چرا یک تفنگدار آمریکایی ۵۰ پوند زره و سلاح را به تن کرده و جعبه‌ای را نگه‌داشته است که استفاده از عربی مصنوعی می‌تواند او را به این پیشنهاد خاص تبدیل کند . چند بار سعی کردم چند جمله دیگر تکرار کنم ، در حالی که او مثل یک نفر در مهمانی در یک گفتگوی مودبانه با یک مست ایستاده بود . بالاخره سرش را به نشانه موافقت تکان داد، برگشت و به طرف خانه برگشت تا به خانه‌اش برگردد . من این احساس را رها کردم که انگار با یک آزمایش مهم مواجه شده‌ام و شکست خوردم .

Phraselator انگلیسی را به عربی برای سربازان آمریکایی در عراق تبدیل کرد .

در راه بازگشت به خانه از عراق به چادری در کویت و شکل‌هایی داده بودیم که از ما خواسته بودند تجربیاتی را که در کنار سوال در حباب‌ها بود را نشان دهیم . آیا من آمریکایی‌ها را زخمی کرده بودم ؟ بله . ایا من آمریکایی را دیده بودم که کشته شده‌بود ؟ بله . آیا عراق را مجروح کرده بودم ؟ بله . آیا من عراقی‌ها را کشته بودم ؟ بله . مگر من تیر خورده بودم ؟ بله . آیا من به کسی شلیک کرده بودم ؟ بله . ما به اشکال رو به رو شدیم ، سپس در کمپ به راه افتادیم و با berms های بزرگ شنی که به غیر از خوردن و ogle mannequins در لباس‌های زیر کوچک که بازرگانان کویتی به آن فروخته می‌شدند ، کار کنیم . من هیچ وقت راجع به این شکل سوال نکردم . هنوز هدف آن را نمی‌دانم . این اولین بار بود که مرا به خاطر story دعوت کرد ، اما به نظر نمی‌رسید بداند با پاسخ‌های من چه کند .


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...