تبلیغات

خلبان

خلبان

یکی از فرماندهان او در عراق ، Darron رایت در کتابی درباره استقرار آن‌ها در سال ۲۰۰۳ نوشت : " اگر کسی بود که می‌خواستم در کنارش بجنگم ، او بود ؛ هیچ‌کس بهتر از او نبود و همه آن را می‌دانستند . "

تیم Bolyard در جاده‌ای آرام در غرب ویرجینیا بزرگ شد و بعد از دبیرستان در سال ۱۹۹۴ به سمت راست ارتش پیوست . او ماهیگیری را دوست داشت . او Metallica را دوست داشت . و ارتش را دوست داشت . به گفته آدام Tymensky ، که با گروهبان " Bolyard Bolyard " در دو سفر به عراق خدمت می‌کرد ، در حالی که از میان صفوف نظامی برخاست ، به طور گسترده خواند و کلاس‌ها را به سمت یک مدرک دانشگاهی برد .

آقای Tymensky گفت : " او پیوسته در تلاش برای یادگیری بود ، همیشه می‌خواست خود را بهتر کند .

من گفتم : " Co - تبر ، آتش . "

"توپچی من جواب داد : " به این ترتیب ، یک نفر جان یک نفر را با مسلسل ۷.۶۲ میلیمتر به پایان رساند . "

وقتی او شلیک کرد ، چشمم به تانک تی - ۷۲ شوروی افتاد که به حالت دفاعی فرو رفت . سعی کردم در حالی که یک دستور شلیک عجولانه به توپچی داشتم ، برجک را بردارم . صدای غرش رعد در میدان نبرد طنین انداخت و من جرقه نارنجی فولاد بر فولاد را دیدم . انفجارهای ثانویه پس از آن که مهمات "تی - ۷۲ " خاموش شد ، رخ داد . در رادیو ، من انفجار را گزارش دادم و عملیات توپخانه را که در محدوده " نزدیک " ۶۰۰ متر بود صدا زدم . من می‌توانستم این فشار را از پوستم حس کنم ، یک نیروی concussive که گونه‌هایم را تکان می‌داد .

" " "هی ، آقا ؟ " " " " این راننده من بود " آیا این مین‌ها هستند ؟ "

ما از پل گذشتیم و وارد میدان مین شدیم . یک روز طولانی به پایان رسید .

advertisement

نیروهای آمریکایی در ۹ آوریل ۲۰۰۳ به عنوان وزارت حمل و نقل در بغداد و عراق تحت مراقبت قرار گرفتند .

اعتبار

تایلر هیکس / نیویورک‌تایمز

تصویر

در ۹ آوریل ۲۰۰۳.Cred itTyler هیکس / نیویورک‌تایمز گزارش داد که نیروهای آمریکایی مراقب هستند که وزارت حمل و نقل در بغداد ، عراق ، در روز ۹ آوریل به آتش کشیده شود .

بغداد ۹ آوریل سقوط کرد . بعد از مقاومت در حومه شهر ، ما انتظار یک نبرد ویران‌کننده بر روی زمین شهری را داشتیم . در عوض ، ما به پایتخت سرازیر شدیم و با تشویق و تشویق مورد استقبال قرار گرفتیم . احساس می‌کردم سینه من ممکن است از آسودگی و افتخار منفجر شود : کار تمام شده‌بود و تمام افراد من زنده بودند . من به عنوان بخشی از طولانی‌ترین تهاجم زمینی در تاریخ نیروهای دریایی بودم .

ده روز بعد ، گردان اول تانک پایتخت را ترک کرد؛ وسائل نقلیه ما " بسیار تهاجمی " از موضع ماموریت حفظ صلح بودند . این اشغال به افسران پلیس نظامی و translators نیاز داشت ؛ ما ۷۰ تن وسایل نقلیه با سلاح‌های سنگین ضد تانک داشتیم . به نظر می‌رسید که این تصمیم عجولانه است - و در واقع ، تانک اصلی ماموریت دریایی در عراق به مدت چند سال خواهد بود - اما وقتی شهر را ترک کردیم با هیجان ما را متوقف نکرد . اشغال در حال حاضر مشکل دیگری بود .

پانزده سال بعد ، حمله یک پاورقی به جنگ است و عواقب آن با مرگ بیش از حد پر شده و برای من ننگ و عار است که بدون استقرار نیروهای دیگر از خدمت صرف‌نظر کنم . اما قبل از Abu ، قبل از Falluja ، قبل از کشتار Haditha ، یا عقب‌نشینی ، یا عقب‌نشینی ، یا شام یا شام شام پانی - که هنوز آن را گرامی داشته باشم ، لحظه‌ای وجود داشت . در روز ، ما به عنوان پیروز ، گردان اول تانک در سایه گنبد عظیم فیروزه‌ای " بنای یادبود Al " به بغداد رفتیم و از حفاظت از دریاچه‌های ساخته‌شده توسط این مرد در اطراف آن لذت بردیم . ما از شادی زنده بودن لذت بردیم و ماموریت خود را انجام دادیم . من یک کتری قهوه با یکی از گروهبان‌ها به اشتراک گذاشتم و به او گفتم که می‌خواهم یک روز به بغداد بازگردم تا ببینم چه چیزی ممکن است در آرامش و کامیابی به نظر برسد . هنگامی که خورشید در یک شهر آزاد شده قرار گرفت ، نور طلایی پیاده‌روهای خاکی را به مرجان گرم تبدیل کرد و برای لحظه‌ای احساس کرد که جنگ تمام شده‌است .


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...