پاتریشیا
آسمان باز شد و باران و تگرگ بر روی دره پخش شد . سوتو دوباره در امتداد آخرین قسمت پیادهروی به پاسگاه دور افتاده ، خیس و سرد ، متناوب بین بیحسی و lucidity بود . جسد نایت در " کهر " قرار داشت ، جایی که سربازان برای آخرین بار به آنها احترام میگذاشتند . دیروقت شب ، Viper برای مراسم در تاریکی جمع شدند . یک خمپاره دو گلوله نورانی را پرتاب کرد . هر یک از آنها در زیر چترنجات پریده رنگی میدرخشید . آنها به نحو درخشانی آتش گرفتند و پایین آمدند ، به نرمی سوت میزدند و سایههایی که میچرخیدند و میرقصیدند . آنها حدود یک دقیقه آتش زدند . سپس دره دوباره سیاه شد .
The که Soto سوتو را به افغانستان سوق داده بود ، از بین رفته بود . کاکس در مجله خود ، یکی از سوالات Soto را ضبط کرد و نوشت: " چرا ، " این قطعات آشغال ، زندگی میکنند که معنی ندارد و مردان خوب در مکانهایی مانند این زندگی میکنند ؟ کاکس با این نظر موافق بود ، اما در پاسخ خود محتاط بود . کاکس نوشت : " او نمیدانست که تقدیر پرستی هم به فکر گروهبان خود نفوذ کردهاست ، و در مراسم تدفین فقط گفت : " من حدس میزنم که آن شب ، " دور از خورشید " ، " دور از خورشید " ، " در اینجا بدون شما " ریخته شدهبود .
او با یک شعر دیگر از یک دیگر به پایان رسید : " وقتی من رفتم " مرا دوست بدار ."
خشونت فزاینده بخشی از یک لحظه خاص در جنگ افغانستان - دیر در دوران ریاستجمهوری جرج دبلیو بوش بود . بوش ، و در اوج رقابت ریاستجمهوری بین سناتور باراک اوباما و جان مک کین . میزان سربازان آمریکایی در افغانستان از مدتها پیش عقبمانده بود و علاقه مردم به جنگ کمرنگ شده بود . اما با شروع تور افغان در جولای ۲۰۰۸ ، گفت و گوی سیاسی در حال تغییر است ، " دشمنان ما در حال حمله هستند " ، حتی زمانی که سربازان شرکت Viper در منطقه فرود این پاسگاه به سرعت از بالگردها پایین میامدند . هر دو نامزد عهد کرده بودند که چیزی کمتر از بازآرایی اولویتهای نظامی رهبری کنند و متعهد شدند که جنگ را با تفکر تازه و نیروهای بیشتر عوض کنند . اما بعید به نظر میرسید که این جدول زمانی به شرکت Viper کمک کند که سربازان آنها در میان آخرین افرادی بودند که تحت یک طرح قدیمی قرار داشتند . قولهای دادهشده از واشنگتن . تقویم سیاسی به این معنا بود که نیروهای کمکی به زودی نخواهند آمد .
پس از کشته شدن نایت ، گروهبان رایت ، گروهبان platoon ، به سوتو گفت که تیم سوم به سمت یک پست بازرسی میرفت و سوتو را به طور موقت ترک خواهد کرد تا به آنها بپیوندد . سوتو هم نمیخواست برود . سی و سومین سالگرد تولد کاکس در پایان ماه بود ، و سوتو به یک هدیه سفارش داده بود - یک کپی از " The در رای - " او متوجه شد که "Cox" تا چه حد خوانده شدهاست. کاکس پیش از این که فقط چند ساعت بخوابد ، اغلب بخشی از آن را با یک کتاب سپری میکرد . این داستانی بود که به عنوان حرم مقدس شناخته میشد . دو مرد در مورد مطالعه صحبت کرده بودند، و سوتو آموخته بود که کاکس هرگز کتاب " جی. دی . Salinger " را نخوانده است . او قصد داشت آن را تعمیر کند، درست همان طور که قصد داشت با گروه دوم برای گشت بعدی خود باقی بماند . او به دنبال رهبر جوخه خود گشت و از او خواست تا در کارش بماند .
هلیکوپترها بالای سرمان میچرخیدند . بعد از آنکه جوخه دوم از رودخانه گذشت و به جاده رسید ، سوتو خشمگین بود . بحث زیادی ادامه داشت و آنها هم آن را نشنیده بودند . فکر میکرد دلیلش را میداند . هنگامی که تیم به موضع ارتش افغانستان رسید ، خشمش به خشم آمد . او با یک گروهبان روبرو شد و پرسید : " به من بگویید چه کسی ضربهخورده است ؟ "
گروهبان گفت : " این شوالیه بود . "
" Marques نایت " ، یک سرباز باتجربه ، با توری در عراق بود . او در یک وسیله نقلیه در حالی کشته شد که گلوله تکتیرانداز به سر او اصابت کرد. سربازان زیر او در کامیون دیدند که پاهایش شل میشوند .
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید