تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

چند روز بعد ما تمرین آموزشی خود را تمام کردیم و شروع به تدارک برای بازگشت به پایگاه کردیم . افسر اجرایی گردان ما یک S.U.V. سیاه را به محدوده برد تا صبح زود مرا به خانه بیاورد تا بتوانم سم را ببینم . از صندلی کنار راننده بالا رفتم و به آستین افسر اجرایی خیره شدم . او به من گفت : " یک چیز شفاف و سفید رنگ روی پارچه ، مثل یک خلط crusted آغشته شده بود ." او یکی از اولین افرادی بود که در صحنه حضور داشتند و به بیرون کشیدن تفنگداران دریایی کمک کردند . corporals را آتش زد و از بالای انبار وسایل نقلیه ، لباس‌های استتار و مو که در آسمان کالیفرنیا دود می‌کرد ، بالا و پایین رفت .

به کمپ Horno برگشتیم و به دیدن سام رفتم . او از بیمارستان مرخص شده بود و منتظر من خارج از سربازخانه‌ها بود . چهره‌اش برق می‌زد ، انگار که فقط یک تکه پوست مواد شیمیایی به دست اورده بود . Bandages دست‌هایش را مومیایی کرد . لبه‌ای او در دایره‌ای به رنگ خردل که به شدت ترک خورد و با ژله غلیظ شده بود ، غرید . مدتی با هم حرف زدیم و بیشتر در اطراف موضوع آتش و اتفاقاتی که افتاده بود می‌رقصیدند . من فکر می‌کنم که ما هر یک از آن‌ها سعی می‌کردیم چهره شجاعانه دیگری را برای یکدیگر قرار دهیم . شانه او را لمس کردم و به او گفتم که بزودی او را خواهم دید . پس از آن برای مدتی طولانی در ماشینم نشسته بودم ، قبل از اینکه سلاح خود را به اسلحه‌خانه کنم و به خانه سان Clemente رانندگی کنم . وقتی از آخرین استقرار خودم در ماه آوریل برگشتم ، سم رو دیدم . او در سالن ورزش مشغول به کار بود و منتظر بود که کاغذهای بازنشستگی پزشکی او وارد شوند . اگرچه پوستش التیام یافته بود ، اما ریه‌هایش به علت استنشاق دود به شدت سوخته بود . او به من گفت که هر زمان که بخواهد بدود ، به سرفه می‌افتد ، و تکه‌های گوشت سیاه و خون‌آلود از بین خواهند رفت .

دو هفته بعد از آخرین استقرار ، با مادرم در تلفن صحبت کردم ، در خیابان مارکت در مرکز شهر سانفرانسیسکو قدم می‌زدم . روز طلایی کالیفرنیا بود . به او گفتم که در مورد دوستانم فکر می‌کنم که آسیب دیده‌اند و احساس گناه و سردرگمی را که حس می‌کردم به خاطر اینکه صدمه ندیده بودم حس می‌کردم . متوجه شدم که هیچ وقت راجع به اتفاقی که در پاییز گذشته در اردوگاه پندلتون رخ داده بود به او نگفته بودم . در نیمه راه داستان ، شروع به گریه کردم و به درختی تکیه دادم که در پیاده‌رو کار گذاشته شده بود. یک فرد بی‌خانمان به من خیره شد ، گیج شده بود ، به مادرم گفتم : " مطمئن نیستم چه اتفاقی افتاده ؟ "

برنده شدن جنگ در افغانستان چه کسی است ؟ بستگی به کدام یک دارد

کابل ، افغانستان - دو جنگ به سختی افغانستان ، جنگ خون و روده ، و جنگ حقیقت و دروغ است . هر دوی آن‌ها اخیرا ً متحمل تلفات قابل‌توجهی شده‌اند .

اولین بار آن جنگ کثیف است که در آن ، درست در هفته گذشته ، بیش از ۴۰ دانش‌آموز دبیرستانی در کلاس خود رها شدند ، صدها جسد برای یک هفته در خیابان‌های شهر غزنی رها شدند یا در یک رودخانه رها شدند و دو واحد مهم ارتش افغانستان نابود شدند ، تقریبا ً تا آخرین سرباز .

advertisement

دیگری جنگی است که در آن بیشتر آن ، طبق گزارش‌ها رسمی ، اتفاق نیفتاد - یا حداقل آن طور که به نظر می‌رسید بد نبود . دو مقام دولتی به طور خصوصی اعلام کردند که دو مقام دولتی به طور خصوصی اعلام کردند که حتی تا اواخر روز سوم حمله طالبان به غزنی حتی رهبران اشرف او را از سطح نومیدی در آنجا مطلع نکرده اند . طالبان تا آن زمان تقریبا ً هر محله‌ای را تحت کنترل داشت .

درگیری در Afghanistan's غزنی متوقف شد ، اما ترس از remainsCreditCreditVideo از سوی آژانس خبری AFP

سخنگویان دولت در مواجهه با یک بحران ، اساسا ً با این ادعا که همه چیز خوب است ، واکنش نشان دادند . آن‌ها مکررا ً انکار کردند که مبارزان طالبان کنترل غزنی را در دست دارند . در روز ششم ، هنگامی که شورشیان دیگر تحت کنترل نبودند ، انکار رسمی با حقیقت همگرا شد .

سخنگوی ارتش آمریکا ، سرهنگ دوم مارتین ل . " اودانل " اصرار داشت که هیچ مشکل بزرگی وجود ندارد - فقط شورشیانی که به دنبال " خبره‌ای بی‌اهمیت " هستند .


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...