پاتریشیا
Grieving در طول مراسم تدفین on itJawad Jalali / EPA از طریق Shutterstock
حاجی Abas که در کنار یک تابوت با نام عزیزالله نشسته بود ، گفت : " هیچکس نمیداند از کجا آمدهاست ."
کسی گفت : " او کسی را در اینجا ندارد ، خانواده ندارد . "
آقای Abas گفت : " ما خانوادهاش هستیم ، بیایید او را به دیگران نزدیکتر کنیم ."
عطاالله و فرزانه ۱۹ ساله از جمله نخستین کسانی هستند که به خاک سپرده میشوند .
آنها اولین فرزند پدر و مادرشان بودند که نه سال پیش در ولایت غزنی به دنیا آمده و بزرگ شدهاند . Abdul رحیمی ، یکی از بستگان آنها ، گفت که مادرشان یک خیاط بود و اغلب آنها را در لباس دوختن لباس میدوخت .
آقای رحیمی گفت : " عطاالله نخستین کسی بود که به دنیا آمد و او سریعتر از فرزانه رشد کرد .
advertisement
آقای رحیمی گفت : " انسان نمیتواند بدون دیگری زندگی کند - به همین دلیل است که جهان را با هم ترک کردهاند .
بعد نوبت به Negina رسید . هیچکس در قبرستان چیزی از او نمیدانست .
تنها دوستش به زنان دیگر کمک کرد تا تابوت را تا رسیدن نوبتش به گور نزدیکتر کند . بعد غش کرد . زنان دیگر کفشهایش را تمیز کردند و صورتش را با آب گلآلود کردند .
unmute
Mujib مشعل / نیویورکتایمز
بعدا ً، یک استاد دانشگاه که یک اتاق را اجاره کرده بود یک اتاق پر از جاهای خالی زندگی او را پر کرده بود . او گفت که دو هفته پیش زنی از ناحیه Jaghori در غزنی سرکش به همراه یک کودک نوپا و فارغالتحصیل دبیرستان ، وارد کابل شده بود . زن گفت که شوهرش بیمار است و پسرش در ایران به عنوان کارگر کار میکند . او آرزو داشت که Negina وارد دانشگاه شود و سپس یک شغل خوب برای بلند کردن خانواده بدست آورد .
علی فرهنگ ، سخنران ، گفت که Negina و یک هماتاقی اجاره ماهانه را برای یک اتاق تقسیم کردند : ۳۰ دلار .
او گفت که Negina و roommate در راه خود برای کلاس در حدود ساعت ۲ : ۲۰ بعد از ظهر برای او دست تکان دادند : ۴۵ دقیقه بعد از ظهر، انفجاری در ساعت ۳ : ۴۵ رسید .
آقای فرهنگ گفت : " من دیشب از پنجره به اتاق خالی آنها نگاه کردم و کاسه ناهار آنها هنوز آنجا بود - فقط یک سالاد گوجهفرنگی و پیاز بود."
این آکادمی ، که در یک کوره راه باریک قرار گرفته بود ، روز پنجشنبه بسته ماند ، به استثنای to که برای انتخاب دهها نفر از کیفهای دستی و کولهپشتیها به جا گذاشته شده بودند . سقف منفجر شده بود. صندلیها که از خون پوشیده شده بودند در گوشه و کنار کپه شده بودند .
افسران پلیس که از محوطه محافظت میکردند ، پشت دیوارها نشسته بودند و ناهار میخوردند و غذای کاری سیبزمینی میخوردند .
advertisement
یکی از افسران گفت : " شما قدرت خود را جمع کنید تا گریه نکنید . ما خیلی گریه کردیم ."
unmute
Mujib مشعل / نیویورکتایمز
Masuma ، که یک شال شطرنجی پوشیده بود ، به دنبال دستی که دخترش ، Atika ، پشت سر گذاشته بود ، گشت . Atika در کلاس بعدی بودند و جان سالم به در برده بودند . Masuma گفت که کیفش چهار کتاب و چهار خودکار داشت .
نگهبان در حالی که او را به ردیف میزها هدایت میکرد پاسخ داد : " تعداد زیادی کیسه مثل این وجود دارد . " محتویات آن بیرون کشیده شدهاست تا اقوام بتوانند به راحتی وسایل بچههایشان را شناسایی کنند .
حمید عمر بیشتر شب را صرف بمبگذاری بیمارستان کرد تا خواهرش Rahilla ۱۷ ساله را پیدا کند . شب قبل آنها درباره یک زن بالقوه برای او صحبت کرده بودند . صبح قبل از رفتن به کلاس ، شلوارش را اتو کرد .
سرانجام او را در سردخانه دولت یافت .
" دو جسد وجود داشت : یک پسر و یک دختر ." وقتی آن را چک کردم ، سرش خرد شد و قابلتشخیص نبود ."
advertisement
سپس نگاهی به ساعتش انداخت که فکر میکرد خواهرش است . او خانه را صدا زد ، به گونهای امیدوار بود که یک نفر دیگر هم همان ساعت را داشته باشد و او آنجا باشد . این طور نبود .
مقامات گفتند در حمله روز چهارشنبه بیش از ۳۰ تن کشته و دهها تن دیگر زخمی شدند .
اعتبار
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید