تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

او به Siatta هشدار داد که با اتهاماتی مواجه خواهد شد و گفت : " ما خواهیم دید که این بازی چگونه برای شما انجام می‌شود ، جوانه . Kurtz تفنگش را برداشت و او را از patrols به حال تعلیق درآورد . نزدیک بود گریه کند. پرز از موقعیت ستوان حمایت کرد و گفت : " تفاوت بین تمایل به کشتن یک نفر و کشتن فرد درست وجود دارد .

سال‌ها بعد ، عکس یک نقطه مورد بحث باقی می‌ماند . او به من گفت : " این یکی از محرک‌های تنش‌زا بودن یک تیرانداز ماهر است . " او به من گفت : " شما باید آن تماس را بسازید . آن مرد خبر بدی بود . او گفت : " در همین مورد ، او گفت : " در همین مورد ، او دوباره شلیک خواهد کرد " و گفت : " شما می‌توانید زندگی buddies را نجات دهید . " او گفت : " اگر اجازه بدهید که تیم من به هر کسی که مشکوک است شلیک کند ، ما می‌توانستیم یک روستا را بکشیم ."

برای چند روز ، Platoon سوم بدون Siatta گشت می‌زدند . همه منتظر ماندند . به نظر نمی‌رسید که روستائیان به آنجا بیایند. گشت زنی در این ساختمان هیچ نشانی از زخمی شدن کسی پیدا نکرد . نه خون و نه bandages و نه accusations . یک جسد هرگز از جایش بلند نشد . پرز تفنگ Siatta را بازگرداند و او را دوباره به کار خود بازگرداند .

جنگ شدت گرفت ، همراه با نا امیدی . در یک ماموریت ، این گروه تلاش کردند تا یک فرمانده طالبان را در حدود شش مایل دورتر شکار کنند . مرد گریخت . Siatta پس از گوش دادن به سخنرانی " چرند" در مورد حتی با وجود اینکه ما هنوز هیچ چیزی پیدا نکردیم ، از کومو ، فرمانده شرکت ، که در مجله خود نوشت که " می‌خواهد او را به صورت سیلی بزند " نوشت ، دلخور شد .

هنوز دو ماه از سفر او نگذشته بود که Siatta یک کودک ساده‌لوح در چمن‌زار نبود . سخت خشمگین شده بود و هم خشمگین و هم هشیارتر شده بود . نسبت به جنگ شک داشت . تفنگداران دریایی بیش‌ترین کار را انجام می‌دادند و گفته می‌شد که نیروهای افغان قصد دارند بر روی موفقیت خود بنا کنند . پس از تماشای سربازان افغانی که با او کار می‌کردند ، Siatta مطمئن بود که این کار نخواهد افتاد . هنگامی که او در چادرهای خود از آن‌ها بازدید کرد ، گفت : " آن‌ها در آنجا بر روی فرش خود خواهند بود و سیگار می‌کشند و مواد مخدر می‌کشند . من دوست دارم : " شماها fucking turds هستید . وقتی نیروهای دریایی به گشت زنی رسیدند بسیاری از افغان‌ها عقب ماندند .

هنگامی که این شبیخون شکست خورد ، به گروه اول دستور داده شد که یک محوطه را که طالبان از آن اخراج شده بود، پاک‌سازی کنند . ساختمانی در داخل ساختمان با دو موشک Hellfire مورد اصابت قرار گرفته بود . گروه از یک کانال سرد و تا کمر باریک عبور کرده و در ورودی انبار شده بود. Siatta به نقطه اوج خود رسیده بود . آن‌ها نارنجکی را بر روی دیوار حیاط پرتاب کردند و بعد از آن داخل شدند . هنگامی که Siatta از دروازه گذشت ، بقایای یک افغانی را دید . دل و روده‌اش از لباس‌های آشفته بیرون آمده بود . شاید ۱۴ سال داشت .

معده‌اش باد کرده بود و intestense روی زمین ریخته بود و بدنش مملو از تکه‌های راکت شده بود . کار fucked بود . اما من در اولین اتاق سمت چپ ساختمان روشن شدم و اولین چیزی که دیدم یک پیرمرد بود که تقریبا ً به اندازه نیمی از بدنش خرد شده بود و پاهایش فقط با tishues از پوست آویزان شده بودند . اگه می خو ای بهش زنگ بزنی هنوز زنده بود . به نظر می‌رسید که در خون او خفه می‌شود و چند دقیقه بعد فوت کرد و بقیه اعضای خانواده که در آنجا زندگی می‌کردند توسط frag و debre زخمی شدند .

Siatta خانواده را تماشا می‌کرد - bereaved ، وحشت زده و پوشیده از گرد و غبار آلود . آن‌ها ناتوان بودند و نمی‌توانستند با آمریکایی‌هایی که در خانه شان ایستاده بودند ارتباط برقرار کنند .


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...