پاتریشیا
من در حال حاضر در پست بازرسی هستم و Iv از ساعت ۴ بعد از ظهر در پست هستم و ۱۰ نفر هستم که به تفنگ من نگاه کرده و در شگفت بودم . قیمت برنج داغ (Wat ) مثل این است. منظورم این است که در اتاق گرد و خاک افتاده و لوله را توی دهانت فرو کرده و پشت of را blowing . این باعث شد کنجکاو شوم ، اما نه اینجا و نه آنجا . حدس میزنم که wat سعی دارم بگویم که من با کریسمس و شادی به دنیا و همه این مزخرفات اعتقاد دارم .
در اواخر ماه دسامبر ، در حالی که در کنار یک کانال به زمین میخکوب شده بود ، Siatta با انفجار یک مسلسل از سوی طالبان کشته شد . گلولهای به زمین نزدیک سرش اصابت کرد . صورتش از قطعات و تکههای سنگ بریده شدهبود . عینک ballistic از حدقه بیرونزده بود .
پرز به سوی او دوید و او را در حالی یافت که خون از صورتش جاری بود . Siatta به نظر هاج و واج میرسید و بعد دستپاچه شده بود. پرز به او اطمینان داد که زخمها جدی نیستند و تلاش کردند تا Siatta را وادار به شلیک یک جفت از مبارزان فراری طالبان کنند . فاصله زیاد بود . تنها زمانی بود که پرز دید که Siatta برای گرفتن عکس مشکل دارند . شلیک کرد و شلیک کرد . او ناپدید شده بود .
این تیم یک مبارز زخمی طالبان را دستگیر کردهاست که از میان زانوها به ضرب گلوله کشته شدهاست. هنگامی که یک هلیکوپتر medevac آمد ، پرز تصمیم گرفت که زندانی را تخلیه کند نه Siatta . او از انتخاب خود پشیمان است ، چرا که انکار مدارک پزشکی لازم برای یک قلب بنفش را انکار میکند . یکی از آنها صورت Siatta را تمیز و پانسمان کرد و آنها به پاسگاه خود برگشتند . پرز گفت که او تلاش کرد تا Siatta را برای یک قلب بنفش ارائه کند ، اما شرکت آن را مسدود کرد و گفت که زخمها به اندازه کافی جدی نبودند . من بهش نگفتم . من شخصا ً مسئول انکار آن چیزی بودم که سزاوار آن بود ."
پس از آن مبارزه ، سرعت مبارزه کندتر شد . پس از گذشت ۱۰۰ روز در افغانستان ، Siatta فرصت تفکر داشت .
نشستن روی یک پست و نه در firefights واقعا ً شروع به fuck با من میکند . وادارم میکند که درباره تمام چیزهایی که در اینجا نوشتهام ، تجدید نظر کنم و سوال کنم که آیا آنها حق دارند شروع کنند یا نه. مردانی که من به خوبی پسران ۱۵ ساله را با تفنگ کشتهاند ، بیشتر شبیه به آن هستند ، اما مستحق مرگ آنها بودم که مستحق مردن بودند .
منظورم این است که من ۲۰ ساله هستم و خوب میدانم که در زمان جنگ چه خطراتی در اختیار نیروهای دریایی قرار دارد اما این پسران جوان و پسری که من کشته شدم میدانند آنها چه کار میکنند یا حتی میجنگند ، اینها سوالاتی هستند که من از خودم میپرسم .
در بهار ۲۰۱۰ ، قبل از آنکه این گردان سفر خود را به پایان برساند ، Kurtz Siatta را برای کسب مدال شجاعت خود توصیه کرد . Lakari آرام بود و Siatta به خانه باز میگشت . به نظر میرسید که در امان بودهاست . خاطراتش به مشکلات بزرگ اشاره میکرد .
آخرین نفر که با یک وسیله انفجاری دستساز برخورد کرد ، Cpl Nicely بود و او هر دو پاهایش را از دست داد و هر دو دستهایش را از دست داد . چیزهای بد زیادی دیدهاند و کارهای بد زیادی انجام دادهاند ، اما من نمیتوانم همه چیز را فراموش کنم و فقط شروع به نوشتن چیزهایی میکنم که وقتی به خانه برمی گردم ، شروع به نوشتن میکنم . چطور میتوانم این کار را بکنم ؟ هیچ واکنشی .
هنگامی که دومین گردان دوم ، تفنگداران دوم به کمپ Lejeune بازگشتند ، مادر Siatta ، مورین ، و برادرش تونی ، از ایلینویز عازم شدند تا او را ملاقات کنند. مارین همیشه با او در طول سفرش به طور کامل از دست رفته بود . Siatta به ندرت به خانه نامه مینوشت . صدایش کم و کم بود .
مارین یک اتاق نزدیک پایگاه را رزرو کرده و آخر هفته را برای برقراری ارتباط مجدد با پسرش گذرانده است. شبها خوابش نمیبرد و بیشتر روز بستری نمیشد . خیلی کمحرف میزد . مارین او را نگاه میکرد ، غمگین و نگران بود. او توضیح داد که او خسته و خسته است و هنوز هم در منطقه زمانی افغان زندگی میکند .
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید