تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

از نقطه‌نظر او , اتاق گفت : درخواست برای کار در واقع یک تغییر بزرگ نبود . او حداقل محکومیت برای یک جنایت کلاس - x را دریافت کرده بود و به زودی به بیش از حداقل محکومیت برای یک کلاس محکوم شد . او گفت : " از نقطه‌نظر عملی , این یک تغییر بزرگ است . " از نقطه‌نظر حقوقی , این یک عرض موی از هم جدا است . "

تبلیغات

مادر ترزا در محله خود در لوزی , بیمار . در پس‌زمینه .

اعتبار

دوین " دوین " برای نیویورک‌تایمز

تصویر

مادر ترزا در محله خود در لوزی , بیمار . برای روزنامه نیویورک‌تایمز ,

و برای جامعه , اتاق‌های جدید احتمالا ً امن‌تر بود . اگر قرار بود به خوبی رفتار کند , در کم‌تر از سه سال حق آزادی او را داشت و عملا ً بدون هیچ مشاوره یا مراقبتی برای ptsd خود بازمی‌گشت . تا چند سال دیگر تحت نظارت دولتی قرار خواهد گرفت . منطق من این بود : " چه چیزی مردم را در طولانی‌مدت امن‌تر می‌کند ? او گفت " آیا درمان است یا بیرون آوردن او از خیابان ? "

مردی که در خانه به تنهایی جنگیده بود متوجه شد که احساساتش هم عوض شده‌است . نیروی دریایی هر چند که خود در نبرد خدمت نمی‌کرد , همچنان به قوت خود باقی ماند . وی چهار سال به عنوان منشی خدمت کرد و شرافتمندانه به عنوان یک استوار اخراج شد . این لایحه در ادامه تحصیلات دانشگاهی خود و برادرش در حال انجام‌وظیفه بود . او که به عنوان شاهد در طول محاکمه به زندان افتاده بود , جزئیات سفر جنگی او تا ژانویه , در صدور حکم را نشنید , و هنگامی که بیشتر یاد گرفت , او را به عنوان یک نیروی دریایی مست که کار احمقانه‌ای انجام داد , دید . حمله خانگی شخصی نبود . او گفت : " در پایان روز , این یک عمل تصادفی بود . " زمانی که چمبرز او را در اواخر بهار برای بحث و تبادل نظر در مورد تخلیه فاضلاب خواند , به طرح پیشنهادی دادستان گوش داد . او به من گفت : " من دیگر عصبانی نبودم . آماده بودم که آن را کنار بگذارم و ببخشم . "

پس از اینکه تلفنی صحبت کرد تا به او بگوید که آزاد شده‌است , با برادرش رفت تا کفش‌هایش را جایگزین کند . آیا این تغییر ناگهانی از انتقال به فروشگاه بزرگ و یا تاثیر غذا , کافئین و نیکوتین بود . استفراغ کرد . روز بعد در بلومینگتون , در بلومینگتون , و در تابستان او در دادگاه ظاهر شد و به اتهام کم‌تر متهم شد , حمله به خانه را آغاز کرد و چهار سال آزادی مشروط را با مشاوره هفتگی آغاز کرد .

احساس کسالت می‌کرد . او در هفته‌های اول کار کمی داشت تا اینکه به باشگاه برود و به باشگاه برود . او گفت : " سطح انرژی او پایین بود . " تقلا می‌کرد . مون فرمی گفت که ماه‌ها سپری شد که سپری شد . هر روز بی‌مزه و بی‌رنگ بود . اما می‌دانست که این وضع بدتر شده‌است . اکنون که او برگشته بود , بیمار بود , مایل به اجازه دادن به درمان اثرات خود را داشت و به او اجازه می‌داد که سرعت خود را تعیین کند . او از تغییر در ثروت به هیجان آمده بود - وقتی او را دیدم , مثل این بود که دوباره متولد شده‌ام. وقتی عقب‌نشینی کرد , او را به گردش دعوت کرد . او گفت : " ما سگ‌های اطراف بلوک را گرفتیم . " " دفعه بعد , چند بلوک جلوتر رفتیم . "

پس از آنکه نخستین بار در بهار ملاقات کردیم , او پرونده را مرور کرد و مجله را یافت . وقتی خواندن را تمام کرد , گفت , شگفت‌زده نشده بود که دست‌بند به دست‌بند ختم شده‌است . " شما یک کودک شش‌ساله می‌گیرید و آن‌ها را در این وضعیت افراطی قرار می‌دهید که از آن‌ها خواسته می‌شود


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...