پاتریشیا
فرمانده گروهان ما تاکید کرد که ما باید دقیقا ً به اندازه ماموریت مورد نیاز عمل کنیم ، اما تانک یک چاقوی جراحی نیست . هنگامی که از دشت عبور کردیم ، محصولاتی که به تازگی کاشته شدهبودند ، در پشت وسایل نقلیه مان در roostertails بزرگ زمین به آسمان پرواز کردند . هنگامی که ما آتش را برای یک مهندس منفجر کردیم ، درختان را با مسلسلهای خود قطع کردیم . داخل مخزن ، ما به سختی زمانی که اتومبیلها را زیر treads خرد میکردیم احساس کردیم . هر جا که میرفتیم ، جنگ را پیش میرفتیم .
این سرعت بیرحمانه بود : مسابقه برای رسیدن به هدف ، درگیری کوتاه - تانکها راهی برای پایان دادن به نبردهای سریع - و سپس به سمت بزرگراه داشتند . ما تمام روز و تمام شب را از بصره به Nasiriyah تا Diwaniyah رفتیم و فقط برای سوختگیری توقف کردیم . در طول یک هفته ، ۱۰ ساعت خوابیدم . تا زمانی که یکی از تانکهای چارلی در نیمههای شب از پلی بر روی فرات گذشت ، هیچکس از زنجیر فرمان نگذشته بود . این رودخانه در بستر رودخانه واژگون شد و چهار تفنگدار دریایی در درون آن کشته شدند.
ثبتنام برای مجله نیویورکتایمز ، Newsletter
بهترین مجله نیویورکتایمز هر هفته به inbox شما تحویل داده میشود ، از جمله داستانهای ویژگی منحصر به فرد ، عکاسی ، ستونها و چیزهای دیگر .
امضا
advertisement
ما از شرق به Numaniyah رفتیم و سپس به شمال غربی بزرگراه ۶ رفتیم . این جایی است که دوستم برایان McPhillips از گردان دوم تانک در سرش به ضرب گلوله کشته شد ، اما دو هفته دیگر این خبر را نشنیدم . اطلاعات به ندرت در جنگ به صورت افقی حرکت میکنند . چند مایل دورتر از کمین نشسته بودم که وقتی فهمیدم جوخه من گردان را به سمت رودخانه دیاله و به بغداد رهبری میکند ، کشته شد .
پل تا حدی ویران شدهبود . دو سوم راه به سمت دور ، یک تکه از دهانه از بین رفته بود و قطعات of شده و نمای شفاف از آب در پایین باقی مانده بود . مهندسان درگیری پل موقتی را بر روی این شکاف قرار دادند . من از مهندس engineer پرسیدم که آیا وزن تانک را حفظ خواهد کرد یا نه .
به عنوان فرمانده جوخه ، من میتوانم دیکته کنم که کدام تانک اول رفت ، اما این واقعا ً یک انتخاب نبود . از زمان غرق شدن نیروی دریایی چارلی در فرات تنها یک هفته نگذشته بود که من دریچه cupola را باز گذاشتم ، آماده برای آزاد شدن از وسیله نقلیه در صورتی که در آب میرفت .
هنگامی که از بالای پل رد شدیم ، مردی در کناره رودخانه ، یک AK - ۴۷ را به سمت ما شلیک کرد . این خیلی نامناسب بود . من سعی میکردم که راننده مان را به روی پل مهندس راهنمایی کنم ، در حالی که چشمانداز تهدیدهای دیگر را بررسی میکردم .
من گفتم : " Co - تبر ، آتش . "
"توپچی من جواب داد : " به این ترتیب ، یک نفر جان یک نفر را با مسلسل ۷.۶۲ میلیمتر به پایان رساند . "
وقتی او شلیک کرد ، چشمم به تانک تی - ۷۲ شوروی افتاد که به حالت دفاعی فرو رفت . سعی کردم در حالی که یک دستور شلیک عجولانه به توپچی داشتم ، برجک را بردارم . صدای غرش رعد در میدان نبرد طنین انداخت و من جرقه نارنجی فولاد بر فولاد را دیدم . انفجارهای ثانویه پس از آن که مهمات "تی - ۷۲ " خاموش شد ، رخ داد . در رادیو ، من انفجار را گزارش دادم و عملیات توپخانه را که در محدوده " نزدیک " ۶۰۰ متر بود صدا زدم . من میتوانستم این فشار را از پوستم حس کنم ، یک نیروی concussive که گونههایم را تکان میداد .
" " "هی ، آقا ؟ " " " " این راننده من بود " آیا این مینها هستند ؟ "
ما از پل گذشتیم و وارد میدان مین شدیم . یک روز طولانی به پایان رسید .
advertisement
نیروهای آمریکایی در ۹ آوریل ۲۰۰۳ به عنوان وزارت حمل و نقل در بغداد و عراق تحت مراقبت قرار گرفتند .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
تصویر
در ۹ آوریل ۲۰۰۳.Cred itTyler هیکس / نیویورکتایمز گزارش داد که نیروهای آمریکایی مراقب هستند که وزارت حمل و نقل در بغداد ، عراق ، در روز ۹ آوریل به آتش کشیده شود .
بغداد ۹ آوریل سقوط کرد . بعد از مقاومت در حومه شهر ، ما انتظار یک نبرد ویرانکننده بر روی زمین شهری را داشتیم . در عوض ، ما به پایتخت سرازیر شدیم و با تشویق و تشویق مورد استقبال قرار گرفتیم . احساس میکردم سینه من ممکن است از آسودگی و افتخار منفجر شود : کار تمام شدهبود و تمام افراد من زنده بودند . من به عنوان بخشی از طولانیترین تهاجم زمینی در تاریخ نیروهای دریایی بودم .
منبع سایت سربازی
پاسخ دهید