تبلیغات

پاتریشیا

پاتریشیا

هیچ کتاب پدر و مادری وجود ندارد که توضیح دهد چگونه دختر خود را از طریق روش‌های عملیاتی استاندارد برای آتش گرفتن مورد استفاده قرار دهد . آیا باید صبر کرد تا ببیند مردان با ورق زدن به صفحه ۸۶ چه می‌کنند ، یا باید با ورق زدن به صفحه ۹۲ آن‌ها را روشن کند ؟ هشدار Spoiler : اگر به صفحه ۹۲ مراجعه کنید ، به کشتن دو غیر نظامی غیر مسلح که جنایت جنگی است خاتمه می‌دهید . این کتاب می‌گوید که ماموریت شما تمام‌شده و به احتمال زیاد وقتی به پایه باز می‌گردید ، مجازات خواهید شد . او گفت : " آن‌ها هیچ تفنگ ندارند ، بابا ، پس من نمی‌خواهم به آن‌ها شلیک کنم ، چون آن‌ها شبیه بچه‌های بد نیستند ." نگاه کردن به دختر من ، افزایش نیرو و قوانین درگیری باعث شد که من بیمار شوم . دیدن نبرد به یک مساله ریاضی ضرب - هسته مشترک که از واقعیت‌های سخت جنگ جدا شده بود، مرا دچار شوک کرد .

وقتی ماجراجویی ما به پایان رسید ، آدری از من برای زمینه‌ای شخصی پرسید : " آیا این کار را کردی ؟ جواب من بیشتر تلاش برای تغییر موضوع بود تا پاسخ دادن . من گفتم : " بگذارید ببینیم این کتاب دیگر درباره افغانستان چه می‌گوید و من برای یک کتاب دیگر درباره فرهنگ افغانستان دست پیدا کردم ." ما در عوض آن را می‌خوانیم . من از دیدن بخشی از گذشته‌ام به آن فکر می‌کردم . فرمت انتخاب و ماجراجویی شما در حال ارائه یک رقابت خونین بین طالبان و تفنگداران دریایی به شیوه‌ای بسیار عاری از عواقب است . من می‌دانم که کتاب چه می‌گوید . دوستان من و من در مارجاه کشته شده‌اند و تفنگداران در این شرکت تفنگ و جان خود را از دست داده‌اند . هیچ ورزش notional در انتخاب این حقیقت را پاک نخواهد کرد که هر دو گردان من و گردان به سمت شمال ما بسیاری از شهروندان را در روزه‌ای آغازین عملیات مشترک کشتند ، زمانی که موشک‌های ضد انفجاری آمریکایی خانه‌های افغانستان را اشغال کردند . سپس ، در پایان ، طرح‌های آمریکا برای این حوزه شکست خورد . امروزه مارجاه تحت کنترل طالبان و جنگ سالاران است .

شاید این لحظه ناراحتی در خانه‌ام اجتناب‌ناپذیر بود . دخترهای من طبیعتا ً در تلاش بودند تا یک تکه از زندگی شان را پیدا کنند که به نظر می‌رسید هر کس بیشتر از آن‌ها بداند . در نهایت صادقانه با آن‌ها در مارجاه صحبت خواهم کرد . در مورد زمان یکی از عموهای آن‌ها به آن‌ها خواهم گفت و من یک کامیون ارتش ملی افغانستان را برای سواری لذت بردم . من در مورد نیروی دریایی که کشته شده‌اند به آن‌ها خواهم گفت و هر روز آن‌ها را از دست خواهم داد . بالاخره ، در مورد خانواده به آن‌ها خواهم گفت که من تا گورستان همراهی کرده‌ام . بچه آن‌ها فوت کرده بود، زیرا از ترس طالبان نمی‌توانستند به بیمارستان بروند . من به آن‌ها در مورد پتوی سفیدی که بچه آن‌ها را در آغوش پدر گرفته بود ، به آن‌ها خواهم گفت که آن‌ها را به محوطه دفن هدایت کردیم .

به آن‌ها خواهم گفت که در جنگ زندگی کرده‌ام ، زیرا شایسته شنیدن آن هستم . من حقیقت را به آن‌ها خواهم گفت . دعا می‌کنم که تا آن زمان حقیقت باعث لکه‌دار شدن ایده شان در مورد کسی که من در نیروی دریایی بودم ، نشود . تا آن زمان من در معرفی جنگ افغانستان بعنوان یک ماجراجویی شرکت نخواهم کرد . کسانی که در میان ما بودند هرگز به خانه نمی‌آمدند . آن‌هایی که نتوانستند صفحه ۱۰۳ را ورق بزنند و به این نتیجه برسند یا به صفحه ۱۱ مراجعه کنند و شروع به ماجراجویی جدید کنند . در جنگ هیچ کاری وجود ندارد .

هر دو صدای آن‌ها را از جا می‌پراند و صداهای دیگر را از بین می‌برد . در عرض چند دقیقه شما در هوا پرواز می‌کنید و در طول شب با سرعت بیشتری حرکت می‌کنید ." چند صفحه بعد ، خواننده را بر آن می‌دارد که یک میدان نبرد مخاطره‌آمیز را هدایت کند ، با تصمیمات و گذرگاه‌های کانال که در میان دو مرد نظامی به اوج می‌رسد ، the نظامی برای افرادی است که به عنوان تهدیدهای ممکن شناخته می‌شوند . همان طور که صفحه را ورق زدیم ، سوال اول Alyssa مرا از جا پراند : " بابا ، کاپیتان جرقه‌ای به تو دستور داد که آتش نکنی مگر اینکه شلیک کنی . اما اگر این مردان snipers باشند چه ؟ "


منبع سایت سربازی

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...